چند روز پيش با يكي از دوستان همسرم كه در كانادا اقامت داره ولي براي يك كار پروژه اي به ابوظبي اومده صحبت مي كرديم و درباره كيفيت و كميت زندگي در كانادا كلي ازش سوال كرديم. البته بنده خدا از ما "ف" مي شنيد تا فرحزادشو مي گفت. خلاصه بيشتر چيزهايي كه گفت (چه مثبت چه منفي) مشابه مثبت و منفي نويسان وب لاگهاي دوستانمون بود به طوري كه من به شوخي گفتم شما اينا رو از رو وب لاگها مي گيد يا واقعا اينطوريه؟؟؟ :)
از وضعيت كار در كانادا كه در حال حاضر خيلي هم خوب نيست برامون گفت و باز هم تاكيد كرد كه حتما از همون اول بريد تو يه موسسه يا دانشگاه يه دوره بگذرونيد و وقتتون رو تلف نكنيد. با اين كار ما كه همسرم اول بره و بعد من هم خيلي موافق بود و مي گفت تصميم عاقلانه ايه. يه هزينه بليط اضافي به اونهمه هزينه اضافي كه بر اثر بي كاري هردو بهتون وارد مي شه مي ارزه و بعد از اونكه يه نفر از نابينائي نسبت به محيط اطراف كمي بينائي پيدا كرد مي تونه همسرش رو هم كمك كنه . نه اينكه كوري عصا كش كور دگر شود.
اما بعد از اينكه بنده خدا رو ما تخليه اطلاعاتي كرديم ، جمله اي گفت كه جالب بود. گفت : اطلاعاتي كه از من و وب لاگ و اطراف مي گيرين خوبه اما از اونجائيكه نسخه زندگي براي همه ما آدمها يكسان پيچيده نشده پس خيلي خودتون رو درگير اين اطلاعات نكنيد. بعضي اطلاعات پايه اي مي تونه خوب باشه اما اونجا تا خودتون خيلي چيزها رو تجربه نكنيد ياد نمي گيريد و شايد خيلي از تجارب براي شما اتفاق نيافته يا بدترش پيش بياد.
اين دوست ما در كانادا از كار بيكار شده بود و مي گفت در حال حاضر ترجيح اونها بر استخدام كانادايي الاصهاست تا مهاجرين. و همين مشكل براي خودش هم پيش اومده بود و با اينكه تخصصش از رقيبش بالاتر بود و حقوق كمترمي خواست اما باز اون رقيب كاناديي كار رو گرفته بود. ايشون هم كاري به شكل پروژه اي در امارات بهش پيشنهاد شد و براي 4 ماه به ابوظبي اومد. اينجا خيلي از كارش راضي بودند و با يك پيشنهاد خيلي خوب مالي قصد به استخدام دائم ايشون داشتند. اما ايشون نپذيرفتند. چرا؟ چون هنوز رو كارت پي آر هستند و با قبول اين كار كارتشون مشكل پيدا مي كرد و حاضر نبودند كه كانادا و پاسپورتي كه در آينده بخوان بگيرند رو به سود موقتي بفروشند. خودش هم گفت كه وقتي به كانادا برگرده بيكار خواهد بود پس براي مدت بيكاري مي ره و يه مدرك ديگه مي گيره و تا اون موقع هم اميدوار بود كه اوضاع بهتر بشه. با ديدن تصميم دوستمون ديدم كه واقعا بايد ديد كه در زندگي اولويت هامون چيه؟ براي چي مهاجرت مي كنيم و بعد يه تصميم درست بگيريم.
اين رو مي دونم كه ما براي داشتن خيلي از چيزهاي نداشته مون مي ريم... اما اولين مورد نداشته شما در ليست اولويتهاتون چيه كه شما رو به مهاجرت وا مي داره؟ مهاجرت خاله زري اينا؟ عدم آرامش و آزادي در كشور محل سكونت؟ مسائل مالي؟ كوري چشم دشمنان؟ آينده بچه ها؟ آينده خودمون؟ آيا واقعا به حس مهاجرت رسيديم يا فقط مي خوايم از اين موقعيتي كه توش هستيم فرار كنيم. باور كنيد خيلي از دوستاني كه بعد ازمهاجرت خيلي ناراضي هستند شايد به خاطر اونه كه به طور موقت مي خواسند كه فرار كنند. شما چطور؟ شما اولويت اولتون چيه؟