۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

چرا از دبي مي رويم

تصميم دوباره براي مهاجرتي مجدد كار سختيه. همونطوري كه دوست عزيزم پيمانه گفت دو دلي آدم رو بيچاره مي كنه. بهر حال ما الان 6 ساله كه تو اين كشور هستيم و به قولي جا افتاديم . از سختي هاي بسيار گذشتيم اما دلايلي داريم كه فكر مي كنم براي رفتن از اين كشور برامون كافي باشه. من و همسرم با اينكه مدت طولاني كه ازدواج كرديم اما بدليل اينكه هميشه مي خواستيم در شرايط با ثبات تري بچه دار بشيم تا الان بچه اي نداريم.
من نمي خوام شرايط اينجا رو با ايران مقايسه كنم فقط مي دونم كه هر وقت براي تعطيلات و ديدن پدر مادرم به ايران مي رم خدا رو شكر مي كنم كه اين امكانات رو در اختيار ما قرارداد كه بتونيم خارج از ايران زندگي كنيم. شايد اينجا به نسبت ايران براي ما امكانات بهتري داشته باشه يا حتي در ظاهر نسبت به كانادا آدم بتونه زندگي لوكس تري داشته باشه اما مواردي كه اسم مي برم به نظر من و همسرم كم اهميت نيستند.
1- يكي از مهمترين مسائل پاسپورته . اينجا هزار سال هم بموني بهت پاسپورت نمي دن. اشتباه نكنيد كه آخه پاس اماراتي به چه دردي مي خوره. پاس اماراتي يكي از قويترين پاسهاست و بسيار بهش اهميت داده مي شه و راحت براي هر كشوري كه بخوان براشون ويزا صادر مي شه اونم تو 2 روز كاري
2- بازهم مهمترين مسئله پاسپورته. نگين اين حرف تكراريه نه. اينجا بستگي به پاسپورتي كه داري حقوق مي گيري. پائينترين حقوق مال بنگلادشي ها و فيليپيني ها و هندي هاست و بعدش ديگه روسها و بعضي از عربهاي لبنان و سوريه كه اخيرا وضعشون از ايراني ها بهتر شده چون اخيرا دولت به عرب زبانها بيشتر نياز داره و بعد ايراني و بعدش اروپائي و غيره و غيره. البته استخدام ايراني ها هميشه با مشكل و داستان مواجه مي شه. اينجا تو زبونها افتاده كه براي ايروني جماعت ويزا در نمي آد. البته براي من و همسرم و خواهم كه تازه مجرد هم هست تا الان كه ويزا در اومده ولي كلا شركتها راه دستشون نيست كه براي ايرونيها ويزا در بيارن. البته واقعا مواردي بوده ويزا در نيومده ولي خلاصه يه جورايي ويزاي كار الان براي ايراني هاي تازه وارد سخت در مي آد و اخيرا هم تاسيس شركت براي ايراني ها تقريبا غير ممكنه.
3- امكانات پزشكي اينجا كه صفره. بيمارستانهاي بسيار عالي داره ولي دكتراش اصلا خوب نيستند. بيشتر مصري و اردني هستند ولي بيمارستانهاش حرف ندارند. مثل هتل 5 ستاره مي مونن ولي خيلي گرون هستند و اگر شركت شما بيمه خوبي براتون تهيه نكنه خدا عالمه كه بايد چكار كنيد.
4- من يكي از دلايلي كه اينجا بچه دار نشدم اينه كه مرخصي زايمان فقط و فقط 45 روزه. باورتون مي شه؟ بعدش يا بايد به قول اينطرفيا maid يا همون خدمتكار بگيري و بچه تو به اون بسپاري. اين خدمتكارا رو هم مستقيم بيشتر مي تونين از فيليپين يا هند و بنگلادش وارد كنيد. حقوق اين خدمتكارا خيلي بخواد باشه ماهي 1200 درهم اماراته كه مي شه حدوده 300 هزار تومان مي شه البته بايد با شما زندگي كنه كه اونم مسائل خودشو داره. تصور كنيد كه يه خانمي از يه روستايي تو فيليپين مي آد و مي خواد از بچه شما نگهداري كنه. اينها از خانواده هايي با فقر مالي و فرهنگي شديد مي آن كه كلي بايد آموزش ببينن و تقريبا خيلي سخت شما مي تونيد يكي كه بتونه خط شما رو بخونه پيدا كنيد.

خب با نوشته طولاني نمي خوام خسته بشيد. دلايل بيشتر رو در پست بعدي مي گم.

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

خستگی

شاید روزمرگی بودن زندگی یه جورایی کلافمون کرده. انتظار انتظار انتظار... می دونم وقتی می گن وقتی منتظر کارای مهاجرتت هستی سعی کن زندگی روزمره خودتو رو ادامه بدی و نگذاری زندگیت تحت تاثیر قرار نگیره ولی مگه میشه؟ مخصوصا که در مراحل آخر کار مهاجرت باشی و یکهو به یه مشکل بر بخوری. اول بگذارید براتون بگم کی ما اقدام کردیم. ما دسامبر 2006 اقدام کردیم و آوریل 2007 فایل نامبرمون اومد. در واقع طبق قانون قدیمی اقدام کردیم . خلاصه بعد از دو سال ازمون مدارک خواستند و بعد از یکسال از ارسال مدارک مدیکالمون اومد. حدودهای ماه جون. همون موقع من یه سنگ کلیه بد داشتم که مجبور شدم اول اونو معالجه کنم بعد برم برای آزمایشات. خلاصه با کلی نگرانی از اینکه مشکلات سنگ کلیه من در نتایج آزمایش تاثیر نگذاره آزمایشات رو دادیم و دکتر نتایج رو فرستاد. دو هفته بعد از ارسال مدارک یعنی در 18 جون نامه ای اومد و در اون خواسته بودند که همسرم آزمایش کشت سل بده چون تو عکس سینه اش خلط مشاهده کرده بودند. همسر من سیگاری بود و شاید یکی از دلایل شکشون اون بوده. خلاصه هردومون خیلی ناراحت و عصبی شدیم ولی خوبیش این بود که همسرم یک شبه سیگار رو ترک کرد و الان با همتی که کرده 2 ماهه که سیگار نمی کشه. بدی آزمایش دوم این بود که این کشت 9 هفته طول می کشه و تازه هفته آینده نتیجه اش در می آد و ما باید به همراه یه عکس دیگه ریه از همسرم دوباره براشون بفرستیم. اوائلش که اینطور شد خیلی حرص خوردم ولی پیش خودم فکر کردم شاید صلاحی در کار بوده. خلاصه برامون دعا کنید. این انتظار که از سال 2007 شروع شده کشنده اس. تو امارات هم دیگه خسته شدیم و واقعا نیاز به این تغییر داریم.

کاش صلاح کارمون هرچه زودتر باشه.

فقط دعا می کنیم همین.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

ادامه داستان

خلاصه موندگاري ما در اين كشور هميشه گرم باعث شد كه چشممون به جمال نوع ديگري از زندگي اونم درست با نيم ساعت فاصله از ايران (جزيره كيش يا قشم) معيارهامون براي داشتن يه زندگي با كيفيت عوض بشه. مخصوصا كه اينجا براحتي تونستيم خيلي كارهايي رو كه در ايران بوديم و تو خواب هم نمي ديديم انجام بديم . شايد براي بعضي از دوستان مسخره باشه اما من اوائل كه اينجا تو خيابون راه مي رفتم خيلي مراقب كيفم بودم و مي ترسيدم كسي كيف من رو بزنه كه البته هيچوقت اين اتفاق نيافتاد. در واقع امنيتي كه در اينجا حاكم بود و الان نسبتا كمتر شده ولي با اينحال بهتر از ايرانه باعث شدكه ما بيشتر به زندگي در خارج از ايران فكر كنيم.
اينجا آزادي به اون معناي آزادي سياسي وجود نداره ولي مردمش نيازي هم نمي بينن كه مخالفتي با حكامشون بكنن. حكامشون بدليل جمعيت كم بومي خودشون به اونها نسبتا خوب مي رسند و باهاشون خوبن در واقع پول نفتي كه بدست مي آرن براي مردمشون هم اي بفهمي نفهمي خرج مي كنن.
خلاصه براي ما كه از ايران اومده بوديم همه چيز تازگي داشت. حتي كنار ساحل براي شنا با هم رفتن.
وقتي اوضاع اقتصاديمون بهتر شد تونستيم چند تا سفر اروپائي بريم . با اينكه سفرهامون بسيار اقتصادي انجام مي شدن اما خيلي لذت برديم و ديديم نه بابا زندگي چيزهاي ديگه اي هم داره كه ما ازشون بي بهره بوديم.
خلاصه بعد از اينكه كار و زندگي در محيط چند مليتي رو تجربه كرديم ديديم كه ديگه برامون زندگي درايران سخته و در عين حال هم كشور امارات هزار سال هم توش بموني بازم بهت امكان اقامت دائم رو نميده. پس ما بعداز كلي تحقيق در سال 2007 تصميم گرفتيم كه به كانادا مهاجرت كنيم.
بقيه داستان شروع مهاجرت به كانادا رو تو پست بعدي مي نويسم.
فعلا خداحافظ