۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

دلايل رفتن از دبي - شماره 3

خب من حالم يه كمي بهتره ولي هنوز استرس خيلي زيادي دارم. محيط كارم الان اصلا محيط جالبي نيست و هر روز رو ما با استرس خيلي زياد به پايان مي رسونيم. 
از قوانين جديد امارات براتون بگم كه اقامتها رو 2 ساله كردند يعني چي؟ منظور اينه كه وقتي كه كارفرمائي براي شما درخواست ويزاي كار (اقامت) مي كرد، ويزايي كه بهتون مي دادن 3 سال معتبر بود البته اگر شما زودتر از اين سه سال مي خواستيد به شركت ديگه اي ويزاتون و منتقل كنيد كلي بايد به ازاي هر ماه باقي مونده جريمه پرداخت مي كرديد. الان مدت اعتبار ويزاها رو 2 ساله كردند تا زود به زود مردم براي تمديد مراجعه كنند و پول بيشتري دربياد. خب اوضاع اقتصادي خرابه ديگه. 
ديگه اينكه قيمت آب و برق رو هم دارن افزايش مي دن و خب يعني بازهم به هزينه ها اضافه مي شه. 
ضمنا ويزاي خيلي از دوستان ايراني مون رو هم ديگه  تمديد نكردن و ويزاي اقامت جديد براي ايراني ها خيلي به سختي در مي آد. هيچكس هم با وضعيت اقتصادي كه در ايران هست دلش نمي خواد به ايران برگرده و خلاصه بيشتر ما ايرانيها در اينجا تحت فشار هستيم. اميدوارم كه زودتر اونهايي كه در وضعيت تعليق قراردارند تكليفشون معلموم بشه. 

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

يه پست بي ربط


اين روزها خيلي بي حوصله و بي انگيزه هستم. محيط كارم رو دوست ندارم چون چيزي ياد نمي گيرم و هر روز از دانسته هام كم مي كنه. هوا اينجا الان عاليه ولي همه سرما خوردن بد جور. تمام دوستا و آشناها به فين فين و سرفه افتادن.
دو روز ديگه ايران تاسوعا و عاشوراست و خيلي از هموطناي عزيز مي آن اينجا عزاداري!!!!!! درواقع مثل شمال شلوغ مي شه. البته آدم واقعا دلش به حال مردم خودش مي سوزه كه چقدر افسرده هستند و در ايران بدليل نبود تفريح و دائم العزاداري بودن نياز به تغيير و تحول و شادي دارند. خلاصه اين آخر هفته دبي شلوغ خواهد بود.
اينجا به دو دليل عزاداري از نوع حسيني و غير حسيني برگزار نمي كنند. يكي اينكه سني هستند و دوم اينكه اصلا به عزاداري اعتقادي ندارند و فقط از تولدهاي بني بشر تولد حضرت محمد رو جشن مي گيرند و بس.
خلاصه ما اينجا نوحه و عزاداري نداريم. فقط يه مسجد امام حسينه روبروي بيمارستان ايراني ها كه 10 روز محرم رو نوحه خوني داره. تصور كنين چه بلايي سر روحيه اون بيمارايي كه تو تخت بيمارستان هستند مي آره. همه به زندگي بدجوري اميدوار مي شن.  البته نذري هم مثل اينكه ميده.
از دست خودم ومهاجرت كانادا و روابط ايران و كشورهاي ديگه و خوندن خبرهاي بد در مورد ايران و افكار و اذهان عمومي درباره ايران و حرفهاي صد من يه غاز بعضي از دست اندر كاران به شدت عصباني و ناراحتم. متاسفانه يا خوشبختانه من عادت دارم كه با چاي صبحانه ام خبرها رو به طور آنلاين بخونم يعني يه جورايي معتادش شدم و همين من رو بيشتر افسرده مي كنه.
از يه طرف خدارو شكر مي كنم كه خودم و همسرم و خانواده هامون سالميم و سركار مي ريم و زندگي بدي نداريم از طرف ديگه كند پيش رفتن امور مثبت زندگي كلافه كننده است. هر روز ترس و اضطراب از اينكه در امارات متحده عربي به ما ايرونيا بگن باي باي و يا پاس ريكوئستمون يه 3 ماه ديگه هم بخواد طول بكشه و غيره و ذلك عصبي مي شم.
اين حرفها فقط درد دلن و  معني و مفهوم خاصي ندارن. اين كه مي گن در پروسه مهاجرت نبايد زندگي رو تعطيل كرد و به زندگي عادي بايد ادامه داد كاملا حرف درستيه ولي عملا امكان پذير نيست. شما براي خونه يه آباژور نمي تونين بخرين چون احتمالا تا سال ديگه مي رين و نيازي بهش ندارين واي به حال تصميمات كلان زندگي. خدايي اوني كه اين حرف و مي زنه و مثلا الان مديكالشو داده مي تونه به فكر اين باشه كه وام بگيره ماشين جديد بخره ؟ نه نمي شه ديگه واي به حال تصميمات خيلي بزرگتر زندگي.
خلاصه روزها گيج و منگم. مي دونم كه تو كانادا هم فرش قرمز پهن نكردن و اونجا تازه مي شه نقطه صفر يا بهتر بگم زير صفر و بايد از اول شروع كرد. همه اينها رو مي دونم. ولي وقتي تصميم گرفتي چه خوب چه بد اونجا رو خونه خودت بكني و زندگي تو بسازي وزندگي كني تا بميري ديگه موندن در وضعيت برزخ كار راحتي نيست. در واقع حرف من اينه كه چه جهنم، چه بهشت هر طرفي كه هستيم بليطشو زودتر بگيريم بريم تا تكليفمون روشن تر باشه.
پس خيلي مزخرفي شد و اصلا دلم نمي خواست اينطوري بنويسم ولي خب چون اصلا حال خوبي ندارم اين حال بد رو خواستم ثبت كنم. همين و بس.
در حال حاضر هم از خدا مي خوام كه تو تهران بارون بباره چون مردم واقعا دارن خفه مي شن و اين اصلا روش مناسبي نيست كه آقاي عزرائيل بخواد جمعيت رو كم كنه.
اميدوارم شما هم به آرزوهاتون برسين و شاد بشيد



۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

يك خبر جديد

سلام دوستان عزيزي كه سر مي زنيد و پيغام نمي گذاريد. 

اميدوارم حالتون خوب باشه و امور مربوط به مهاجرت خيلي خوب پيش بره. 

ما امسال تابستون هيچ سفرنرفتيم و به حساب خودمون خواستيم پولمون رو براي كانادا ذخيره كنيم. وليكن به دلايل فشارهاي كاري و خستگي بيش از حد و ساعت كار زياد هم من و هم همسرم ديگه در ماه اكتبر بريديم و فكر كرديم شايد اين كانادا نخواد اصلا جور بشه اونوقت چي؟ خلاصه به يه سفر دو هفته اي به  مملكت تايلند رفتيم و از جزاير زيباي پوكت و ساموئي لذت برديم. 

بعد از اينكه به دبي رسيديم از ايران مهمان داشتيم و خلاصه سرمون شلوغ بود. هفته گذشته ديدم از وكيل مهربانمون يه ميس كال دارم و سريع و تند بهش زنگ زدم. گفت كه اداره مهاجرت دوباره خواسته كه جدول بك گراوند  رو براشون به روز كنيم و بفرستيم. ما هم سريعا اين كار رو كرديم وامضاهاي گرانقدر خودمون رو به وكيل عزيز داديم. خدا رو شكر از سال گذشته تا الان تغيير اساسي نشده بود و ما همچنان سر كاراي قبليمون بوديم و به غير از چند مدرك جديد كوچولويي كه گرفته بوديم چيزي به جدول اضافه نكرديم. 

امروز هم وكيل محترم گفتند كه فرم ارسال شده  و باركدش رو برامون ارسال كرد تا بتونيم آن لاين چك كنيم كه به موقع رسيده. 

من هميشه وكيل رو چهار ميخه مي كنم چون اونها استعداد عجيبي در پشت گوش انداختن دارند. خودم بهش مواردي رو گوشزد مي شم و بهش مي فهمونم كه خيلي هم با يه آدم بي اطلاع طرف نيستي. وكيلم خيلي خوشش نمي آد ولي خوب مهم كارمونه كه خراب نشه نه ناراحتي اون. در واقع من اين اشتباه رو كه كردم و وكيل گرفتم حداقل به خاطر اشتباه فرد ثالثي دچار مشكل نشم.

خلاصه بازهم ما وارد فاز انتظار شدم و الان هم كه دسامبر و كسي در اونور دنيا حال كار كردن نداره تا ژانويه.

اميدوارم هممون يه خبر خوب بشنويم.

شما كه زحمت مي كشيد اين پست رو مي خونيد لااقل يه نظر هم بذاريد اين دل ما نسوزه ديگه.