۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

بي خيال كانادا

سلام
خيلي وقته كه ننوشتم و امروز دوباره اومدم كه بهتون بگم سلام.

راستش تو اين مدت اتفاقات خوبي افتاد. يكي اينكه مادر پدرم اومدن پيشم و براي دو هفته اينجا بودن وبعد اينكه ما خونه عوض كرديم و رفتيم يه جاي بزرگتر. بله دوستان شوكه نشيد. من همونيم كه مي گفتم آدم وقتي در پروسه مهاجرته نمي تونه يه لامپ بخره يا تصميمات بزرگتري تو زندگيش بگيره.

حقيقت امر اينه كه خونه اي كه اينجا توش زندگي مي كرديم نقشه خيلي خوبي داشت اما اصلا نور نداشت و من بعد از دوسال ديگه تبديل به يه موش كور رواني شده بودم . بعد از اينكه اطلاعات مربوط به فايلمون رو گرفتم و ديدم بازم دارن تاخير مي ندازن ديگه ديدم تحمل ندارم كه زندگيمو انقدر بين زمين و آسمون نگه دارم . خلاصه با محل كار صحبت كردم و جاي خونه رو عوض كردم (چون شركت پول اجاره رو مي ده) و تن به يه اسباب كشي مشتي زدم. تو اين اسباب كشي فهميدم كه ما ايرونيا عوض بشو نيستيم. آخه چقدر خرت و پرت جمع مي كنيم. خلاصه خيلي چيزا رو ريختم دور و سبك بال تر شدم.

مشاور مهاجرتمون بهمون گفته بود كه اگر مي خواين بياين كه يه سري اطلاعاتي كه در اون فايل كامپيوتري ذكر نشده بود رو دوباره براشون بفرستيم و من هنوز اين كار رو نكردم چون واقعا انرژي ندارم. بعلاوه فكر كردم بيخودي توجه اداره مهاجرت رو به مواردي كه تو چشم ما اومده ولي اونا هنوز بهشون اشاره هم نكردن جلب نكنم و بذارم اگر مدرك اضافه اي خواستن اونوقت بدم. تا الان كه مديكال رو هم داديم و تا دو ماه ديگه منقضي مي شه مدرك اضافه تري غير از فرم مشخصات رو ازمون نخواستن. پس لابد سوال نداشتن ديگه نه؟؟؟؟
حال من هي بيام بگم چرا جلوي مقدار پولي كه مي خوام بيارم صفر گذاشتين يا مديكال همسر رو ذكر نكردين. ول كن بابا. به خدا بعد از چهار سال ديگه بريدم. ادا و اصولشون هم شده بك گراوند چك .   والله اگر اينا اگر انقدر دقيق بودن پس اين تروريستا چطوري رفتن اونجا و انقدر گند بالا آوردن.
خلاصه سعي مي كنم ديگه خيلي به اين مهاجرت فكر نكنم و زندگي كنم. بي خيال كانادا تا وقتي كه امامزاده كانادا بطلبه.