۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

ادامه داستان

خلاصه موندگاري ما در اين كشور هميشه گرم باعث شد كه چشممون به جمال نوع ديگري از زندگي اونم درست با نيم ساعت فاصله از ايران (جزيره كيش يا قشم) معيارهامون براي داشتن يه زندگي با كيفيت عوض بشه. مخصوصا كه اينجا براحتي تونستيم خيلي كارهايي رو كه در ايران بوديم و تو خواب هم نمي ديديم انجام بديم . شايد براي بعضي از دوستان مسخره باشه اما من اوائل كه اينجا تو خيابون راه مي رفتم خيلي مراقب كيفم بودم و مي ترسيدم كسي كيف من رو بزنه كه البته هيچوقت اين اتفاق نيافتاد. در واقع امنيتي كه در اينجا حاكم بود و الان نسبتا كمتر شده ولي با اينحال بهتر از ايرانه باعث شدكه ما بيشتر به زندگي در خارج از ايران فكر كنيم.
اينجا آزادي به اون معناي آزادي سياسي وجود نداره ولي مردمش نيازي هم نمي بينن كه مخالفتي با حكامشون بكنن. حكامشون بدليل جمعيت كم بومي خودشون به اونها نسبتا خوب مي رسند و باهاشون خوبن در واقع پول نفتي كه بدست مي آرن براي مردمشون هم اي بفهمي نفهمي خرج مي كنن.
خلاصه براي ما كه از ايران اومده بوديم همه چيز تازگي داشت. حتي كنار ساحل براي شنا با هم رفتن.
وقتي اوضاع اقتصاديمون بهتر شد تونستيم چند تا سفر اروپائي بريم . با اينكه سفرهامون بسيار اقتصادي انجام مي شدن اما خيلي لذت برديم و ديديم نه بابا زندگي چيزهاي ديگه اي هم داره كه ما ازشون بي بهره بوديم.
خلاصه بعد از اينكه كار و زندگي در محيط چند مليتي رو تجربه كرديم ديديم كه ديگه برامون زندگي درايران سخته و در عين حال هم كشور امارات هزار سال هم توش بموني بازم بهت امكان اقامت دائم رو نميده. پس ما بعداز كلي تحقيق در سال 2007 تصميم گرفتيم كه به كانادا مهاجرت كنيم.
بقيه داستان شروع مهاجرت به كانادا رو تو پست بعدي مي نويسم.
فعلا خداحافظ

۳ نظر:

باران گفت...

امیدوارم که همه چی بخوبی و خوشی براتون پیش بره !

مانا گفت...

من هم براتون بهترینها رو آرزو می کنم.

Shouka گفت...

سلام مرجان جون
چقدر کار خوبی کردی شروع کردی نوشتن
قضیه رو که تلفنی برات گفتم اما صداشو در نیار. زود زود میام بهت سر می زنم